جدول جو
جدول جو

معنی خط آهن - جستجوی لغت در جدول جو

خط آهن
(خَطْ طِ هََ)
راه آهن. مسیری فراهم آمده از دو خط ساخته شده از آهن که بموازات هم قرار دارند و بروی آن واگن حرکت می کند. رجوع به راه آهن در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
خط آهن
راه آهن
تصویری از خط آهن
تصویر خط آهن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ زَ زَکْ، کَ دَ)
بروی نوشته ای خط کشیدن برای ابطال آن
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ دَ)
خط زمانه. کنایه از روزگار:
نتوان در خط دهر خط وفایافتن
نتوان بر نقش آب نقش قلم ساختن.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ)
حجت قتل. (آنندراج) ، رقم خون. (آنندراج). رجوع به ’خط بخون کسی نوشتن’ در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ هََ)
مغفر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ هََ)
نامی است که ابن فقیه برای دروازۀ بخارا در سمرقند، آورده. (از شرح احوال رودکی ص 128). و رجوع به در آهنین شود
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ)
کنایه از نقش آب که ثبات و بقا ندارد. (آنندراج) :
هست با خط تو خط چینیان چون خط آب
هست با اقلام تو شمشیر شیران خر گواز.
منوچهری (از آنندراج).
چون خط آب را کنند نشان
پیل بیرون کشند پیل کشان.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آبی که دارای املاح آهن باشد آب آهن دار. یا آب آهن جوشان. آب آهن گازدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط زدن
تصویر خط زدن
خط کشیدن روی چیزی، حذف کردن (اسم او را از دفتر کلاس خط زدند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط دهر
تصویر خط دهر
کنایه از روزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط آب
تصویر خط آب
خیزابه کوهه (موج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط زدن
تصویر خط زدن
((خَ طّ. زَ دَ))
حذف کردن
فرهنگ فارسی معین
قلم گرفتن، حذف کردن، محو کردن، خط کشیدن (برتکلیف دانش آموز)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آهن خشک
فرهنگ گویش مازندرانی